اموزش زبان خارجی، سایه فرهنگ و سیاست؟
بحث درباره آموزش زبان خارجی در مدارس کشور بویژه با ارائه طرح پر سر و صدای تعدادی از نمایندگان مجلس مبنی بر “رفع انحصار از آموزش زبان انگلیسی” در کانون توجه بخش قابل توجهی از فرهنگیان و فرهیختگان جامعه قرار گرفته است. در همین زمینه با تشریک مساعی تعدادی از انجمن های علمی مرتبط با این حوزه بویژه انجمن مطالعات برنامه درسی ایران نشستی نیم روزه در تاریخ ۳۰ ام مهرماه ۹۸ در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد که انشاءالله درباره بحث های مطرح شده به نحو مقتضی اطلاع رسانی خواهد شد.
من در میان بیش از ۱۰ نفر که فرصت یافتند در پنل های تخصصی دیدگاه های خود را مطرح کنند از جمله بر نکته ای تاکید کردم که در بحث شرکت کنندگان دیگر در پنل ها دیده نشد یا به اندازه ای که باید برجسته نشد. در این یادداشت مایلم همین نکته یا منظر را تعقیب کنم.
نکته مورد نظر به نسبت میان زبان و فرهنگ باز می گردد. آیا از بسط آموزش زبان انگلیسی در مقایسه با سایر زبان های خارجی، بعنوان یک واقعیت میدانی، ما نگرانی فرهنگی هم داریم و به همین جهت حکم بر محدود ساختن ترویج آن می کنیم؟ چون از حیث سودمندی و کارایی زبان انگلیسی در عرصه های گوناگون اعم از علمی، صنعتی و تجاری که بنا به شواهد و آمارهای موجود زبان انگلیسی در مرتبه بسیار قابل دفاع تری قراردارد و لذا تلاش نظام آموزش و پرورش برای تعمیم آموزش این زبان( اگر اساسا بتوانیم یک تصمیم تلقی کنیم) تصمیمی کاملا “منطقی” و “طبیعی” است. در این مورد نباید نزد صاحب نظران اختلاف چندانی وجود داشته باشد. پس آنچه باقی می ماند نگرانی های فرهنگی و، به نظر من، تا حدودی نگرانی های سیاسی است.
من برای نگرانی فرهنگی وجاهت و موضوعیت قایل هستم. اما بر این باور نیز هستم که از این نگرانی نباید غولی بسازیم که از خوف آن از آموزش زبان انگلیسی فرار کنیم با سیاستگذاران اموزشی ما باصطلاح به “فوبیا” یا ترس بیمارگونه مبتلا شوند. مدیریت پذیر دانستن وجوه فرهنگی زبان انگلیسی چاره کار است و در این زمینه اگر نتوانیم توفیق کامل بدست آوریم توفیق نسبی در دسترس بوده و هست.
اما نکته اساسی درباره نگرانی فرهنگی را هنوز متذکر نشده ام. و ان نکته این است که مگر فقط زبان انگلیسی است که حامل بار فرهنگی خاص خود است که ما با تحدید آموزش زبان خارجی می خواهیم آثار سوء فرهنگی آن را مهار کنیم؟ این نگرانی درباره زبان های خارجی دیگر مطرح نیست؟ مثلا زبان آلمانی یا فرانسه یا روسی یا اسپانیایی از نظر فرهنگی سازگاری بیشتری با فرهنگ ما دارند؟! “زبان ما” بقول متفکران زبان شناسی و فیلسوفان زبان، سازنده “جهان ما” هستند و در این خصوصیت و ربط ژرف همه زبان ها مشترکند.
پس اگر سیاستگذاران نظام آموزشی ما قایل به “مدیریت پذیر نبودن” نگرانی های فرهنگی مربوط به ترویج زبان های خارجی باشند، لاجرم به بن بست تعطیل آموزش “همه زبان های خارجی” می رسیم. چون تمام زبان ها حامل فرهنگ و جهان بینی خاص خود هستند. التفات به این بعد از نگرانی ها تا جایی موضوعیت دارد که به نتیجه وحشتناک تعطیلی منجر نشود. و این یعنی با تدبیر تلاش کنیم حساسیت های فرهنگی را نیز در مخاطب بالا ببریم و با قوت به آموزش زبان خارجی مورد نظر ادامه دهیم.
اکنون این پرسش قابل طرح است که منهای دغدغه های فرهنگی( که به نوعی سرش را به بالین نهادیم)، چرا حساسیت های ویژه ای نسبت به ترویج آموزش زبان انگلیسی باید داشته باشیم؟ چرا ترویج این زبان را نباید طبیعی ترین اتفاق در نظام آموزشی بدانیم و در جهت بهبود کیفیت آن هرچه می توانیم انجام  ندهیم؟
من گمان می کنم در این نگاه سایه سیاسی بر سایه فرهنگی غلبه می کند. بدین معنا که به نظر می رسد ما چون با نظام سیاسی کشورهایی که گویشوران آن به زبان انگلیسی سخن می گویند در وضعیت تعارض و چالش مزمن تاریخی قرار داریم  و همواره یاد مصائبی که برای ملت ما درست کرده اند هستیم، نگرانی یا دشمنی را به زبان آنها هم تسری می دهیم. تلاقی سیاست با سیاستگذاری های آموزشی و تربیتی گرچه در برخی موارد قابل توجیه است، اما این شکل از مداخله سیاست در این حوزه آموزشی، ما را به نتیجه درست و مسئولانه ای رهنمون نمی شود.
در پایان آنچه در نشست دانشگاه تربیت مدرس و مواقع دیگر طرح کرده ام را مورد تاکید قرار می دهم. عدم فراگیری زبان انگلیسی توسط آحاد دانش آموزان ایران زمین را باید به منزله یک معلولیت و ناتوانی جدی تلقی کرد. گرچه فراگیری زبان های خارجی دیگر( که بهتر است به شکل اختیاری در دستور کار نظام آموزشی باشد) البته یک مزیت غیر قابل انکار است.
محمود مهرمحمدی 
۲ آبان ۱۳۹۸
۰ پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *