با نام خدا

نشست نقد و ارزیابی کتاب انجمن مطالعات برنامه درسی

مرگ و زندگی مدرسه آمریکایی Diane Ravitch

(ترجمه آقای دکترصمد ایزدی، انتشارات دانشگاه مازندران)

۲۰ بهمن ۱۳۹۸

دانشگاه خوارزمی

فایل صوتی این نشست:

خانم راویچ دمکرات است و در یک دوره هم معاون وزارت فدرال آموزش و پرورش بوده است. جالب است که در سال های ۹۱ تا ۹۳ میلادی، دوره جورج بوش پدر، این مسئولیت را داشته( رئیس جمهوری که بانی استاندارد سازی و به نوعی استقرار برنامه درسی ملی در یک سیستم فدرالی بود!). رئیس دپارتمان پژوهش و بهسازی بوده و پروژه استاندارد سازی جزو خدمات دوره اوست… جریانی که بشدت مورد نقد امثال ایزنر است. راویچ در دوره کلینتون و پس از ان( بوش پسر) یعنی در فاصله سال های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵ بعنوان عضو بورد NAEP که همان federal testing program آمریکاست منصوب شد و بنابراین با جریان testing هم ارتباط وثیق دارد. استاندارد سازی و تستینگ منطقا همزاد هم یا مکمل یکدیگر هستند.

…. اما به بیان خانم دکتر گویا در پیش گفتار کتاب، راویچ دست به خانه تکانی ذهنی زده است (در اثر حادثه تغییر محل سکونت). من هم واقعا در نگاهم به آموزش و پرورش تغییرات اساسی ایجاد شده است. آنچه امروز هم درباره آن صحبت می کنم در کانون همین تغییر نگاه قرار دارد.

اما باید دید خانه تکانی ذهنی من تا چه اندازه با خانه تکانی ذهنی راویچ هماهنگ و همسوست؟! تجربه زیسته من و او تا حدودی به هم شباهت دارد. در دوره ای مسئولیت های ملی داشته ایم و در دوره ای از این فضا به دور بوده ایم و شاید توانسته ایم واقعیت های دیگری را ببینیم و لمس کنیم.

من به تمرکز زدایی، آزادسازی یا توزیع و تسهیم قدرت و اختیارات مرکزی (دمکراتیزاسیون در حوزه تعلیم و تربیت رسمی) رسیده ام و از مدرسه محوری و دست کشیدن دولت و حاکمیت از مدرسه داری حمایت می کنم. تضمین کیفیت را فقط در این استراتژی می بینم و بس.

آیا راویچ از مرکز گرایی، به آزادسازی گرویده و مجددا عطای آزادسازی را به لقایش بخشیده است؟ یعنی دو چرخش و دوبار خانه تکانی؟؟؟

… از عنوان کتاب معلوم است که او منتقد دو چیز است. یکی testing که من با او کاملا موافقم. تست ها از اندازه گیری مهم ترین صفت ها و کیفیت ها که ما در تعلیم و تربیت در جستجوی آنها هستیم عاجزند. دوم، choice، که با این موافق نیستم.

ضمنا او از مفهوم جالب innovation fatigue استفاده می کند و می گوید کارگزاران تعلیم و تربیت و معلمان را با تغییر از پس تغییر خسته کرده ایم. چون تغییرات ملهم از مبانی دقیق تعلیم و تربیتی نبوده است.

سوال این است که تغییر یا نوآوری اساسی دارای مبنا و در نتیجه ماندگار چیست؟ آیا نویسنده به این سوال پاسخ داده؟ من ندیدم. اما من پاسخ خودم را با شما مطرح می کنم.

______________________________________

من “برند سازی” آموزشی را یک اتفاق ضروری و طبیعی در جهت پاسخ به نیازها و علایق متفاوت دانش آموزان و لذا حق آنان و شاید مهمتر از آن حق جامعه می دانم. مطالبه جامعه از نظام آموزشی باید همین تعریف و تکوین برند‌ها و گونه های مختلف آموزشی و تربیتی باشد. تا انجا که در اثر عدم مشاهده چنین پدیده ای مُهر ابطال و عدم پاسخگویی را شایسته آن نظام آموزشی بداند.

آحاد دانش آموزان اگر مدرسه را سازگار تر با استعداد ها و علایق بیابند (matching) ، نظام آموزشی منصفانه تر و عادلانه تر می شود و جامعه هم از این رخداد استراتژیک در نقد کردن استعدادهای بالقوه در خدمت اهداف توسعه بشدت منتفع می شود. مفهوم دقیق occupation oriented بودن تعلیم و تربیت که مورد تاکید جان دیویی است هم در همین فضا یافت می شود.

از سوی دیگر تبدیل کردن مدرسه به یک نهاد سودمند اجتماعی و نجات یافتن از خطر اضمحلال (مرگ) را می توان بعنوان پیامد این اتفاق انتظار داشت. …. دامن زدن به برند سازی آموزشی و تربیتی، استراتژی نجات بخش مدرسه و اسباب آشتی جامعه با مدرسه است. و گرنه صور مختلف مرگ و اسقاط نهاد مدرسه مانند homeschooling را باید انتظار کشید.

بعبارت دیگر من مدافع این تز هستم که “الطرق الی التربیه بعدد المدارس!!!” یا بعدد خوشه های مدارس… مدرسه باید “سوژه” باشد و برند یا ایده و برنامه خاص اموزشی و تربیتی به ان “سوژه گی” و “زنده گی” می بخشد ( یک موجودیت اجتماعی معنا ساز و معناکاو). به همین دلیل از طرح “بوم” حمایت می کنم. چون گام کوچکی است در جهت اعطاء سوژه گی به مدرسه.

البته به شرط آنکه برندها تبدیل به دکان و اسباب شهرت بی پایه و مبنا و فریبکاری نشود. من با پدیده چارتر اسکول ( مدارس پیمانی یا مدارس منشوری) از این زاویه برخورد می کنم.

ایده یا انگاره مدرسه “ایده آل” (تک ریختی) یا مدرسه (تیپ) را باید دور بریزیم. (روایت واحد) از مدرسه طراز سند غلط است…. چنین چیزی نمی تواند پیش فرض تحول باشد. با مدرسه نمی توان مانند “ابژه” برخورد کرد. این عین” میراندن” مدرسه و عناصر و عوامل دست اندکار در آن است. مدرسه پدیده ای است که همواره در حال شدن است و در هیچ شکل خاص یا بسته یا پیشینی از شدن نباید آن را فریز کرد. منافع این برکشیدن و تعالی هم متوجه ذینفعان که همان دانش آموزان هستند می شود.

البته ذیل یک منشور یا “مانیفست” که اصول کلی را تبیین و برنامه درسی متوانزن و منسجم را تضمین می کند (شامل باید ها و نبایدها) و می تواند مبنای نظارت و ارزیابی مدارس هم باشد. در واقع برند ها در عین متکثر بودن واحدند. کثرت در وحدت و وحدت در کثرت) … شاید در پدیده چارتر اسکول این جنبه وجود نداشته باشد.

موضوع حق انتخاب والدین هم نتیجه یا همزاد این باور است. انتخاب در این زمین می روید. حق انتخاب و خرید خدمت تربیتی که یکی از شئون حقوق شهروندی است هم در این کانتکست معنا پیدا می کند و جان می گیرد. تنوع و انتخاب لازم و ملزوم یکدیگرند. بدون تنوع و گونه گونی، انتخاب در هر عرصه ای از عرصه های انسانی خواه انتخابات سیاسی، صنفی یا تربیتی،… از معنا تهی می شود.

حق انتخاب واقعی چگونه اتفاق می افتد؟ علاوه بر تنوع گزینها، داشتن قدرت واقعی خرید خدمت با در اختیار داشتن سهم بودجه فرزندان از منابع دولتی که بهای خدمت را بتواند بپردازد. مدرسه به این ترتیب و لاجرم دارای هویتی غیر دولتی و همزمان غیرخصوصی خواهد بود.( سازمان نوع سوم، عمومی)

خطر: نا آشنایی با انتخاب خوب و در نتیجه ارتکاب اشتباه توسط والدین…. اما ما از ترس اشتباه نمی توانیم دست به خودکشی بزنیم!!! واقعیت این است که عموم والدین نمره آزمون را ملاک لازم و کافی برای قضاوت می دانند. این سوء برداشت خاص ایران هم نیست. یک اپیدمی است. برای مقابله با این خطر باید به راه حل بلند مدت توانمندسازی والدین و راه حل های کوتاه مدت مانند آنچه با استفاده از تکنولوژی به والدگری بهینه و کارآمد کمک می کند باید روی آورد.

خطر دیگر: نابلدی و کار ناازمودگی مدیران… برای این منظور تز مدیر تاثیرگذار impactful principal که اخیرا مطرح کرده ام باید تبیین و عملیاتی شود.

  • پارادایم ها در علم بر سر پاسخگویی به مسائل بیشتر رقابت می کنند. پارادایمی غلبه می کند و می ماند که مسایل بیشتری را می تواتد حل و فصل کند. در اینجا باید پرسید به رغم وجود مخاطرات یا اشکالاتی که متوجه این پارادایم( طرح کلان تحول در آموزش و پرورش) است، پارادایمی که دارای مزایای بیشتر و اشکالات کمتر برای شکستن دور باطل بی کیفیتی و بیعدالتی در آموزش و پرورش چیست؟
  • نقد صرف مولد نیست. ما نقد مولد از صاحبنظران انتظار داریم. لذت نقد در استخراج پیشنهادهای ایجابی و اثباتی است. و الا لذت هست، اما پایدار نیست.
  • ایده ها همان قدر که در معرض anachronism یعنی خطر تکرار ایده های کهنه با برچسب یا روکش جدید هستیم و در تاریخ تحولات تعلیم و تربیت مثال های ان را می توان یافت، خطر نفی ایده های جدید و روزآمد با برچسب کهنه و تکراری به صرف مشابهت های لفظی و صوری هستیم. بنابراین در ارزیابی برای احراز برابر یا مشابه بودن دو ایده ناظر به تغییر، اصلاح و تحول باید دقت کافی بخرج داده شود.

دکتر محمود مهرمحمدی